به تو
بیا ... برگرد ... ویرانم ! پشت این دروازههای بستهی امید میماند ... بیا برگرد، من اینجا، بیا برگرد ویرانم آزاده رستمی
برایت قصری از احساس خواهم ساخت.
برایت جامهای از یاس و از الماس خواهم ساخت.
بیا برگرد ویرانم ...
دلم آنجاست، میدانی !
دلت اینجاست، میدانم.
تو ای زیباترین آغاز یک تردید،
یکی دارد برایت شعر میخواند.
یکی در اوج ِ یک اندوه،
اینجا
به جرم عاشقی بر دار خواهم شد.
بیا برگرد، من اینجا،
ز سوی زندگی انکار خواهم شد!
بیا برگرد، من با تو
نوای زندگی را ساز خواهم کرد
بیا برگرد، من با تو،
به اوج کهکشان پرواز خواهم کرد،
بیا برگرد، من اینجا
تن ِ ویرانه را آباد خواهم کرد.
بیا برگرد، من اینجا،
تمام بغض های کهنه را
فریاد خواهم کرد
دلم آنجاست میدانی
دلت اینجاست میدانم
بیا برگرد ویرانم
و میدانی که میدانم!
که گفتی: تا قیامت عاشق و آشفته میمانم ...
بیا...
برگرد...
ویرانم...
قالب وبلاگ : پارس اسکین |